مثنوی حرف هایم . . .



You're the light, you're the night

You're the color of my blood
You're the cure, you're the pain
You're the only thing I wanna touch
Never knew that it could mean so much, so much
You're the fear, I don't care
'Cause I've never been so high
Follow me to the dark
Let me take you past our satellites
You can see the world you brought to life, to life
So love me like you do, lo-lo-love me like you do
Love me like you do, lo-lo-love me like you do
Touch me like you do, to-to-touch me like you do
?What are you waiting for
Fading in, fading out
On the edge of paradise
Every inch of your skin is a holy gray I've got to find
Only you can set my heart on fire, on fire
Yeah, I'll let you set the pace
'Cause I'm not thinking straight
My head spinning around I can't see clear no more
?What are you waiting for
Love me like you do, lo-lo-love me like you do
Love me like you do, lo-lo-love me like you do
Touch me like you do, to-to-touch me like you do
?What are you waiting for 
I'll let you set the pace
'Cause I'm not thinking straight
My head spinning around I can't see clear no more
?What are you waiting for

کاش بلد بودم ذهنمو از هر چیزی خالی کنم تا وقتی چشمامو میبیندم آرامش قابل لمس تر باشه . . ‌.

مثه الان که همه چی آرومه اما ذهن من شلوغ و پر هرج و مرج!

چشامو میبندم انگار جنگه تو مغزم شروع میشه.

هر فکری دوس داره زودتر خودشو بندازه جلو . . . و الان معلومه دیگه چه خبره اون تو!

به یه دادِ بلند یا یه هیسِ کشدارِ عصبانی احتیاج دارن تا بشینن ساکت سر جاشون!

حتی دلم نمیخواد تفکیک یا طبقه بندی بشن . . .

دوس دارم همشون با هم ساکت یا کلن پاک شن . . .


+خواب با جزئیات اعصاب خردکن

+هیسسسسسس


اگه از دنیا دلت گرفته، غمت نباشه، من هستم

پیدا نکردی کسی رو که با تو هم صدا شه، من هستم
اگه دیدی که زندگی با تو  راه نیومد، من هستم
واسه عشقِ من، کلی سالِ بعد، دلِ تو لک زد، من هستم
من هستم، من هستم

رو عشقِ من حساب کن همیشه، آدم از عشقش که خسته نمیشه
تنها من رو تو ذهنت نگهدار، تا تو بخوای من هستم
نزدیکِ من باشی نباشی، غرقِ سکوت شی یا که صدا شی

هرگز نمیگم به تو خدا نگهدار، تا تو بخوای من هستم 
من هستم


اگه عشق یعنی، تو نباشی و فکر کنم هستی، من هستم
نگرانت شم با اینکه عمری منو شکستی، من هستم

اگه دیدی که زندگی با تو راه نیومد، من هستم
واسه عشقِ من، کلی سالِ بعد، دلِ تو لک زد من هستم
من هستم، من هستم

رو عشقِ من حساب کن همیشه، آدم از عشقش که خسته نمیشه
تنها من رو تو ذهنت نگهدار، تا تو بخوای من هستم
نزدیکِ من باشی نباشی، غرقِ سکوت شی یا که صدا شی

هرگز نمیگم به تو خدا نگهدار، تا تو بخوای من هستم 
من هستم

تو هم با من نبودی،
مثل من با من
و حتا مثل تن با من

تو هم با من نبودی،
آن که می‌پنداشتم باید هوا باشد،
و یا حتا، گمان می‌کردم این تو
باید از خیل خبرچینان جدا باشد

تو هم با من نبودی،
تو هم با من نبودی.

تو هم از ما نبودی،
آن که ذات درد را باید صدا باشد
و یا با من، چنان هم‌سفره‌ی شب،
باید از جنس من و عشق و خدا باشد

تو هم از ما نبودی

تو هم مؤمن نبودی
بر گلیم ما و حتا در حریم ما،
ساده‌دل بودم که می‌پنداشتم
دستان نااهل تو باید مثل هر عاشق رها باشد

تو هم از ما نبودی

تو هم مؤمن نبودی
بر گلیم ما و حتا در حریم ما،
ساده‌دل بودم که می‌پنداشتم
دستان نااهل تو باید مثل هر عاشق رها باشد.

تو هم از ما نبودی

تو هم با من نبودی یار
ای آوار
ای سیل مصیبت‌بار
"شهریار قنبری"

چشماتو میبندم با دستام از پشت
چشمای تو صد بار زندم کرد بعد کشت
تا صبح توی گوشِ‌ت میگم هی از عشق
 نبودنت واسم آسون نیست هضمش

شوخی شوخی 
حسم به تو شدید شد 
حتی ضربان قلبم از این بدتر شد
یکی ولم کرد رفتو تو اومدی قلبم شبیه قبلا شد 
شبی که قلب تو شریک قلبم شد

بیا جلو یهو دلم تنگت شد 
سر تو عقلم با دلم جنگش شد
قبل تو همش تو خلسه
 از آدما خسته
 بسه دیگه تنهایی بسه 

صدام که میزنی اسمم چقدر قشنگ تره
 یه هفته است عطرت از رو تن من نمیپره
خیالت امشب از کوچه ذهنم میگذره
 خیالت که میاد خواب از سر من میپره
یه لحظه بهت فکر نکنم خیانته
 با هر کی خوب باشی بدم یه عادته
این کارم از عشقه نگو حسادته
حالم بده ندیدمت یه ساعته . . .

+به اندازه ی ۳ تا یه ساعت گوش کردمش.پشت هم!
+شاید متنش خیلی جداب نباشه ولی ریتمش دل انگیزه.
+خوشمان آمد گیره ی جدید!
+داره به مرحله ی حالت تهوع گرفتن می رسه :|

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت


روزی که کمترین سرود

بوسه است

و هر انسان

برای هر انسان

برادریست

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند

قفل افسانه ایست

و قلب

برای زندگی بس است


روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است

تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی

روزی که آهنگ هر حرف، زندگیست

تا من به خاطر آخرین شعر،  رنج جستجوی قافیه نبرم

روزی که هر حرف ترانه ایست

تا کمترین سرود بوسه باشد


روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم . . .


و من آنروز را انتظار می کشم

حتی روزی

که دیگر

نباشم

"احمد شاملو"


گفت تو هم مثه پگاه دختر خوبی هستی.اونم مثه تو رازدار بود و سرشم تو کار خودش بود.

چندمین باره که اینو میگه.

اینکه یه نفر بهم بگه آدمِ رازداری هستم حسِ خوبی بهم میده. ینی اینکه من بهت اعتماد دارم! 

به نظر من کسی که کمتر حرف می زنه احتمال راز نگه نداشتنش خیلی خیلی کمتره.خوب این برای یه آدم کم حرف کار سختی نیست! و اینکه به نظر من رازداری و حراف بودن نسبت عکس دارن (البته حتما حتما این نظریه استثناهاییم داره)!!

اعتماد واقعا واژه ایه که درصد زیادی از ذهنمو همیشه مشغول کرده و می کنهیا رازداری در کل.

من فکر می کنم اگه آدما که اصولن حراف هستن حرف واسه زدن کم بیارن مجبور میشن از منابع دیگه استفاده کنن واسه ادامه دادن و حرف زدن و حرف زدن و حرف زدن.

بعضی ماها شروع می کنیم به حرف زدن. چونمون گرم میشه و یهو به خودمون میایم میبینیم داریم هر چی اطلاعات از آدمای اطرافمون چه دیداری چه شنیداری، به زبون میاریمو همین میشه پای کار بیهوده و مزخرفی به نام غیبت کردن تو حرفامون باز میشه.اونوقت از هر کس و نا کسی حرف می زنیم غیر خودمون.بعد از این هم وارد مرحله ی نظر دادن تو زندگی و کار و بار همون افرادی می کنیم که اطلاعاتش رو ریختیم رو دایره و با کماااال پررویی وارد مرحله تعیین تکلیف و قضاوت برای همون افراد هم میشیم بدون اینکه اون فرد یا افراد حتی روحشونم از این چیزا خبردار شه!

من به باور اینا رسیدم اینکه اگه رفیقم، همکارم یا  هر آشنای دیگری اومد پیشم و پشت سر کسی حرف زد مطمئنم حتما حتما جلوی همون نفری که داره ازش بد میگه راجع به من هم مزخرفاتی رو میگه! 

و اینکه همون رفیق یا همکار یا هر آشنای دیگری اومد راز کسیو بهم گفت و تاکید کرد که داره فقط به من میگه، این آدم رو کاملن کاملنننن از لیست آدمایی که میشه بهشون  اعتماد کرد خط بزنم درجا.

عوض ورود به زندگی دیگران و فضولی کردن!!! سعی کنید کتاب بخونید.تو نت بچرخید.اطلاعات عمومیتون رو ببرید بالا.ورزش کنید.تمرکز کنید روی کارهاتون که با دقت و سرعت انجامشون بدین.موزیک گوش کنید.رویا پردازی کنید برای خودتون.اگرم مثه من خیلی تنبل هستید و حوصله ی انجام هیشکدوم از اون کارای مفیدی که لیست کردم رو نداشتید! ولی برخلاف من حراف هستید برید بخوابید.خواب آخرین راه حله ولی ساده ترینه! تو رو خدا بخوابید یه ملت از شرتون خلاص شن

گفت تو هم مثه پگاه دختر خوبی هستی.اونم مثه تو رازدار بود و سرشم تو کار خودش بود.

چندمین باره که اینو میگه.

اینکه یه نفر بهم بگه آدمِ رازداری هستم حسِ خوبی بهم میده. ینی اینکه من بهت اعتماد دارم! 

به نظر من کسی که کمتر حرف می زنه احتمال راز نگه نداشتنش خیلی خیلی کمتره.خوب این برای یه آدم کم حرف کار سختی نیست! و اینکه به نظر من رازداری و حراف بودن نسبت عکس دارن (البته حتما حتما این نظریه استثناهاییم داره)!!

اعتماد واقعا واژه ایه که درصد زیادی از ذهنمو همیشه مشغول کرده و می کنهیا رازداری در کل.

من فکر می کنم اگه آدما که اصولن حراف هستن حرف واسه زدن کم بیارن مجبور میشن از منابع دیگه استفاده کنن واسه ادامه دادن و حرف زدن و حرف زدن و حرف زدن.

بعضی ماها شروع می کنیم به حرف زدن. چونمون گرم میشه و یهو به خودمون میایم میبینیم داریم هر چی اطلاعات از آدمای اطرافمون چه دیداری چه شنیداری، به زبون میاریمو همین میشه که پای کار بیهوده و مزخرفی به نام غیبت کردن تو حرفامون باز میشه.اونوقت از هر کس و نا کسی حرف می زنیم غیر خودمون.بعد از این هم وارد مرحله ی نظر دادن تو زندگی و کار و بار همون افرادی می شیم که اطلاعاتش رو ریختیم رو دایره و با کماااال پررویی وارد مرحله تعیین تکلیف و قضاوت برای همون افراد هم میشیم بدون اینکه اون فرد یا افراد حتی روحشونم از این چیزا خبردار شه!


بحث بعده نیمه شب من پر حرفی و کم حرفی نیست. بحث من سر اعتماد کردن و نکردنه. 

اینکه اعتماد به کسی یا صفره یا صد. هیچ عددی بین این دو داشتن و یا نداشتن اعتماد رو نشون نمیده.ینی من یا اعتماد ندارم یا کاملن اعتماد دارم.

ولی تازگیا به این نتیجه هم رسیدم اینکه میشه به یک نفر تو یه سری موضوعات اعتماد کرد و تو یه سری دیگه اعتماد نکرد! ولی قانون صفر و صد پابرجاست همچنان.

یه سری قوانین نانوشته هم هستش که بشه درجا کسیو از لیست اعتماد کلی در بیاری.

اینکه اگه رفیق یا همکار یا هر آشنای مزخرف دیگه ای اومد راز کسیو بهم گفت و حتی تاکید کرد که داره فقط به من میگه، این آدم رو کاملن کاملنننن از لیست آدمایی که میشه بهشون  اعتماد کرد خط بزنم درجا.


و نظریه ی مزخرف دیگه ایم دارم اینکه آدمی که واژه زیاد بلده.درصد تملق گویی و چاپلوسیش  بالا میره. اینا هم که بره بالا صداقت میاد پایین.صداقت بیاد پایین اعتمادم میاد پایین. اونوقت اون اندک آدمای خوب هم ماها با این کارای مزخرفمون بد می کنیم.

پسسسسس

لطفا عوض ورود به زندگی دیگران و فضولی کردن.و کلی کارای مزخرف دیگه!!! سعی کنید کتاب بخونید.تو نت بچرخید.اطلاعات عمومیتون رو ببرید بالا.ورزش کنید.تمرکز کنید روی کارهاتون که با دقت و سرعت انجامشون بدین.موزیک گوش کنید.رویا پردازی کنید برای خودتون.اگرم مثه من بد هستید در کنارشم خیلی تنبل هستید و حوصله ی انجام هیشکدوم از اون کارای مفیدی که لیست کردم رو نداشتید، برید بخوابید.خواب آخرین راه حله ولی ساده ترینه! تو رو خدا بخوابید یه ملت از شرتون خلاص شن! ولی برای شما نباید ساده ترین باشه! خدایی با این همه غیبت و فضولی و دخالت و کارهایی از این دست که انجام میدید!! ینی می تونید خواب راحتی هم داشته باشید؟؟!!! نگید که راحت میخوابید!!!!!


+خیلی خیلی می ترسم شبیه این آدما شم.بعضی وقتا حس کردم دارم ناخواسته کشیده میشم.به نظرم مثه یه سیاه چاله س که اگه واردش بشی دیگه هیچ برگشتی نداره.چون میشه یه عادت که اونوقت سخت، خیلیییی سخت از سر هر کسی میفته!

+خدایا ما را همچنان دور نگه دار از این خصایص! اگرم داریم میگیریم ، از ما بِسِتانشان!

+میگم حالا نمیشه انقد شبیهشم منم مثه اون کانادا باشم هان ؟! راه نداره؟! D:

+دارم خفه میشم از بس عطسه زدم.هشتگ آلرژی!

+و در آخر یک منِ پر حرفِ درون خیلی قشنگ تره تا یک منِ پر حرفِ برونِ غیبت کن، فضولی کن، دخالت کن!

+یک ساعت بعد نوشت: !آلرژی ای که باعث پر حرفیه شبانه بشه هم داریم؟!! . آلرژی رفع شد میرویم که بخوابیم.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

هدف Ashley آزمون sat afragrafic کباب پز صنعتي دانشـــــکـــــار Darlena حرفه و فن | خرید مصالح ساختمانی